ماه دوم: اولش خیلی بد بود... آخه دکتر محمودزاده ختنه ات کرد! تو مطب خیلی گریه کردی...( الهی فدات شم ) ولی وقتی بابامهدی بغلت کرد ساکت شدی و همش خواب بودی (عزززززززززیزمی...) بعد چهار روز کاملا خوب شدی و خیالم راحت شد... یه ماه و نیم که شدی، عروسی یاسمن جون و امین بود که اولین عروسی بود که شرکت کردی، فامیلای بابامهدی اونجا دیدنت ......( قربونت برم ) بعد مراسم رفتیم خونه پدرجون... عمه سمیرا و امیرحسین برا اولین بار دیدنت..... امیرحسین همش برات شعر میخوند و تو میخندیدی...... (فدات ) روز جمعه با پدرجون و مادرجون و عمه سمیرا اینا رفتیم خونه باباحاجی ....... چون باباحاجی به مناسبت به دنیا اومدن تو و حامی&...