عکسهای من و حامی جون (1)
این پسر خوش تیپ رو که می بینید پسر داییم "حامی" نه روز از من بزرگتره ، البته قرار بود تو یه روز به دنیا بیایم ولی حامی عجله کرد! تو این عکس خونه باباحاجی هستیم، روز شهادت امام رضاست که مادرجون هر سال برنج نذری میده حامی خوابیده ...... من همش بیدارم! مامان عاطفه هی بهم گیر میده و میگه: ببین حامی مامانشو اذیت نمیکنه، تو همش شیطونی میکنی! اصلا نمیخوابی یه نفس راحت بکشم! بالاخره منو پاس داد به دایی عرفان تا یه نفس راحت بکشه!!! هی تازه داشتم حال میکردم! ...
نویسنده :
مهرسام
0:19