سیزده به در 92 در علی سرا به روایت تصویر ...
{اول که رفتیم این بچه ها گیر دادن به دوچرخه آرتین !!! (بیچاره آرتین فکر نکنم اصلا خودش سوار شده باشه) آقا مهرسام هم مدام در حال هل دادن حامی بود!}
بالاخره موفق شدم ازحامی بگیرمش!!!
وای چه دریای قشنگی ... یعنی اینجا چه شیطونی میشه کرد؟!!!
تو همین فکرا بودم که باز هم طبق معمول بابا مهدی مهربون با ایده های جالبش سورپرایزم کرد!
بابایی یعنی سنگ رو بندازم تو آب ؟!!! ...
و اینجا بود که یکی از بهترین تفریحات زندگیم رو شروع کردم!!!
سنگ تولوب کردن تو آب ...
داشتم لذت میبردم که باز مامان آتی ضدحال اومدو منو برد پیش بقیه هی میگفت سرده لباستو بپوش !!! منم با شگردهای مخصوص خودم بابا رو قانع کردم دوباره برگردیم کنار ساحل ...
داشتم سنگ برمیداشتم که دستم به یه چیزهایی خورد که بابا مهدی گفت اینا اسمش شنه و یه بازی جدید شروع شد ...
یعنی شن بازی ...
و در آخر دیدم با چوب هیچ صفایی نداره ... مامان هم نیست که شاکی بشه ... کلا رفتم تو شن !!!